به گزارش مشرق، اسماعیل امینی، شاعر، منتقد ادبیات و استاد دانشگاه است. با وی درباره شعر انقلاب و ویژگیهای آن صبحت کردیم. در میان بحث گریزی هم به وجوه مشترک شعر انقلاب با شعر آیینی زدیم. در این مصاحبه همچنین از امینی درباره ویژگیهای شعر اعتراضی بر مبنای انقلابیگری پرسیدیم و جوابهای جالبی شنیدیم. امینی زیرشاخه شعر اعتراضی را نیز از جمله ویژگیهای اصلی شعر انقلاب و آن را از جمله وظایف اصلی یک شاعر دانست.
۴۰ سال از انقلاب میگذرد و ما شعر انقلاب داریم ولی سابقه شعر آئینی ما بیشتر از اینهاست، الآن در این زمینه ما در کدام حوزه شعر و شاعر خوب داریم؟
اگر بگوییم شعر مذهبی بهتر و دقیقتر است، شعر آئینی اصطلاح جدیدی است، چون قدیمیها شعر مذهبی میگفتند و الان هم به طور طبیعی مردم بیشتر شعر مذهبی میگویند. شعر آئینی را رسانهها و دوستان خودمان میگویند، یعنی اصطلاحی نیست که مردم بگویند. میگویند شعر مذهبی یا نهایتاً شعر اهلبیتی که شاخهای از شعر مذهبی است. بعضی تصور میکنند شعر مذهبی فقط شعری است که درباره شخصیتهای مذهبی گفته میشود و درباره حوادث مربوط به دین گفته میشود، مثلاً درباره لیلهالقدر یا مناسک مذهبی، درحالی که شعر مذهبی شعری است که شاعر با نگاهِ مذهبی به هر پدیدهای در جهان نگاه کرده است، یعنی اگر باران میبارد، اگر باد برگهای پاییزی را میریزد، اگر خدا به او فرزندی داده یا هر چیز دیگری، حتی اگر زلزله آمد و خانه او خراب شدو درباره آن شعر میگوید نگاه مذهبی دارد. مثلاً میگوید خدایا این مصلحت تو بوده من چه کاستیای در کارم داشتم که تو مصلحت دیدهای خانه من خراب شود، یا خدایا شکرت به من نعمتی دادهای و الآن دارد باران میبارد و مزرعه من سیراب شده است، یک نگاهِ جستجوگرِ معنویت دارد، نگاهِ جستجوگرِ سویِ پنهانِ هستی را دارد، این است که شعر فارسی حتی پیش از اسلام اینطوری بوده، اینطوری نیست که با آمدن اسلام شعر ما شعرِ مذهبی شده باشد.در دوران پیش از اسلام هم شعر درواقع یا نیایش بوده یا نگاهِ جستجوگر انسان در حوزه معنویات بوده است. جریان غالب شعر فارسی، جریانِ شعر مذهبی است، هیچکدام از بزرگان ما چون سنایی، عطار، مولوی، نظامی در شعر نیستند که بگویید شعر مذهبی نگفتهاند یا جریان غالب شعر آنها شعر مذهبی نیست، یعنی اینگونه نیست که بگویید در کارنامه شعری نظامی پنج شعر مذهبی است، میتوانیم بگوییم ۱۰ شعر وجود دارد که کمتر نشانههای شعر مذهبی را دارد.
بیشتر بخوانیم:
روایتی از رنج ۳۰ ساله برای آموزش شعر فارسی
شهید شاعری که کشتی میگرفت
پس میتوانیم بگوییم شعر انقلاب منبعث از شعر مذهبی است؟
شاخهای از شعر مذهبی است که فقط مربوط به خود انقلاب نیست، از سالهای گذشته هم بوده است. در دوره معاصر از دوره مشروطه _یعنی از زمانی که مسأله ملت اسلام طرح شد، ملت اصلش به معنی دین است بعدها به معنی مردم یک کشور شد، یعنی از دوره مشروطه به بعد معنیاش تغییر کرد_ بنای مشروطهخواهی این بود که عدالتخانه میخواستند، قانون میخواستند و آزادی، آزادی کمرنگتر از دو مورد دیگر بود یعنی عدالتخانه و قانون و آزادی فرع بر اینها بود، این سخن بود که عدالت جزء اصول دین است، یعنی عدالت اینگونه نیست که ما مقصودمان از عدالت آن چیزی است که در عالم غرب لزوماً اتفاق افتاده است و اینگونه بود که این پیوستگیِ میان خواستههای مردم، مشروطهخواهی و اعتقاداتشان، این انگیزه را ایجاد کرد که مردم شرکت کردن در ماجرای مشروطه را بخشی از تکلیف دینی خودشان محسوب کنند. شعرهایی هم که از آن روزگار باقی مانده است به همین شیوه است، یعنی کاری که من برای تغییر سرنوشت اجتماعی و نظام سیاسی خودم میکنم، درواقع کاری است که دین به من تکلیف کرده است نه فقط برای دستیابی به حقوق فردیِ انسانی.
یعنی هم کار دینی انجام میدادند و هم کار سیاسی و انقلابی؟
بله. ریشه از آنجاست که ما آن را به دوران جدید وصل میکنیم. حاصل کار کسانی مانند سیدجمالالدین اسدآبادی، آیتالله بهبهانی، آیتالله طباطبایی، حاصل فتوای میرزای شیرازی است، این پیوستگیِ میان تکلیف دینی و وظیفه اجتماعی است.
آیا این روند بعد از انقلاب ادامه پیدا کرد؟
بله. زمانی که ما نوجوان بودیم و در دهه ۵۰ هیأت میرفتیم، بعضی از نوحهها بود که هم نوحه امام حسین؟ ع؟ بود و هم حرفهای سیاسی اجتماعی داشت، مثلاً «بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است / که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است»، بچهها به این میگفتند «نوحههای بودار»؛ بچههای جوان خوششان میآمد و لذت میبردند از اینکه هیأت هم دارد برای امام حسین گریه میکند و هم دارد به ظلم یزید زمان اعتراض میکند؛ یا در دعاها اینطور چیزها میآمد مثلاً «حسین سرباز ره دین بود / حسین قربانی این دین بود / عاقبت حقطلبی این بود»
پس عملاً نمیشود تفکیکش کرد؟
بله. منتها یک چیزی است که این در سالهای بعد از جنگ اتفاق افتاد که تصور کردیم بله؛ ما اگر میگوییم شعر انقلاب، این شعر انقلاب باید مدافع وضع موجود دستگاههای اجرایی ما باشد، نباید معترض باشد.
در حالی که برخی می گویند اصلِ شعر انقلابی معترض است.
اساساً اوست که خواسته انقلابی دارد، آدم معمولی که سرگرم دادوستد و بسازوبفروش و سهام خریدن و سهام فروختن و امتیاز گرفتن است، نگران این نیست.
اینکه میگفتند شعر انقلاب مدافع وضع موجود باشد از طرف چه کسی بوده است؟
دستگاههای فرهنگی ما که غالباً به بودجه عمومی وصل هستند؛ آنها طبعاً به چیزی اعتراض ندارند و میگویند همین وضعیت موجود وضعیتِ مطلوب هم هست، درحالی که وضعیت موجود برای کسی که آرمانگراست وضعیت مطلوب نیست، نمیخواهد که ویرانگری و براندازی کند؛ اما انتقاد دارد، چرا انتقاد دارد؟ چون وضعیت موجود را با آرمان میسنجد، این مسوولِ موجود را با انسان آرمانی میسنجد.
آیا این نگاه غلبه و سلطه پیدا کرد؟
بله. متأسفانه آنچه که به عنوان شعر انقلاب، کنگره شعر انقلاب، جشنواره شعر انقلاب، مجموعه شعر انقلاب یا مجموعه شعر دفاع مقدس پذیرفته و ترویج شد، شعری است که محافظهکار و ترسو و محتاط است و اعتراض ندارد.
نتیجه این مسأله را در جشنوارهها دیدیم ولی درهمان زمان علیرضا قزوه شعر «مولا ویلا ندارد» را میگوید.
بله آن را قزوه در روزگاری گفته است که هیچ کاری نداشته و شاعر بوده و از موضع شاعر اعتراض کرده است، همه شاعران دیگر هم همینطوری هستند.
یعنی الان آقای قزوه دیگر نمیتواند از آن دست بگوید؟
روی افراد تأکیدی نداریم، در مورد خود من همینطوری است، توقع دارند این چهره شناختهشدهای که با فلان دستگاهِ فرهنگی کار میکند یا فلان پست و موقعیت را دارد و به عنوان یکی از چهرههای شعر انقلاب شناخته شده است، دیگر برای چه باید اعتراض بکند؟ اصلاً تصورشان این است، چرا برای چیزی که ما پسندیدیم و به عنوان نُرم به عنوان جریان غالب میشناسیم باید اعتراض داشته باشد؟
نقدی هست که میگویند شعر اعتراضی که ممکن است درباره مسائل روزمره و اتفاقات پیرامون باشد خیلی ماندگار نیست!
اشکالی ندارد.
چون میخواهند توی سر شعر بزنند این را میگویند و البته بیشتر جریان روشنفکری اینها را میگوید.
اشکالی ندارد، اصلاً ماندگار نباشد. من الآن میبینم نسل جوان دسته دسته میآیند قربانی کنکور و دانشگاه میشوند، بچههای جوان ما نه کار دارند، نه ازدواج میکنند چون دارند درس میخوانند! تکلیفش به لحاظ اجتماعی مشخص نیست، من در مقابل این یک شعری میگویم، طنز مینویسم، حرف میزنم، فریاد میکشم، میگویم کار دانشگاه این نبوده که زندگی را از انسان بگیرد، دانشگاه میخواسته به زندگی کمک کند، این بچهها زندگی نمیکنند! با مدرک دکتری نه کاری دارد نه تخصصی، حالا این شعر ماندگار بود یا نبود، حرف من این است...
اتفاقی بعد از انقلاب افتاد که شعر مذهبی محدود شد به همان مناسک و مسائل مذهبی و داخل هیأتها، اخیراً در شعر مذهبی هم ما ورود به مسائل اجتماعی را میبینیم، شما چقدر امیدوارید این اتفاق رشد پیدا کند؟
همه تفکرات اصلاحی و انقلابی تا زمانی که کسب قدرت نکردند، اصلاحی و انقلابی میمانند و وقتی کسب قدرت کنند محافظهکار میشوند، چون کسب قدرت کرده و الآن مسلط شده میخواهد بگوید وضعیتی که من درست میکنم انشاءالله خوب است و درست است، طبعاً خیلی برنمیتابد از اینکه خیلی نسبت به بنیانها اعتراض داشته باشد، این مسألهای است ولی اینکه ما در شعر مذهبیِ امروزمان پرداختن به موضوعات اجتماعی را چقدر مدنظر داریم؟ به نظرم هست؛ منتها گلایهای که من دارم این است که شاعر چرا باید تحت تأثیر سیاستمدار باشد؟ سیاستمدار که مجری نیست، سیاستمدار مجریِ تفکرات و اندیشه است، پس کار اجرایی است و کار اجرایی و روزمره میکند، متفکر جای دیگری است، این تفکرات را میپروراند، سیاستمدار اجرا میکند. به روزگاری رسیدیم که متأسفانه شاعران ما تحت تأثیر سیاستمداران هستند.
اشکالی دارد شاعر در مقابل گرانی موضع بگیرد؟
هر دولتی باشد میشود گفت این به سیاست آن دولت میخورد؟ گرانی خیلی حرفِ سطحی است.
بالاخره حرف و مشکل مردم است دیگر!
بله! ریشهاش در چیست؟
در بیعدالتی، ضعف دستگاه اجرایی و خیلی مسائل دیگر میتواند باشد.
آیا در نظام اقتصادی مدارس ما نیست؟ بیشتر در آن است، اگر ما آنقدر سادهلوح باشیم که برای میوهفروش سر کوچه هم شعر بگوییم که اوضاعمان خوب نیست، البته این کار را کردند، تلویزیون دارد این کار را میکند، هر وقت تلویزیون درباره گرانی گزارش میدهد، میرود یک میوهفروش بدبختی را پیدا میکند، میگوید این باید کیلویی اینقدر باشد!
اگر در بحث اجتماعی شاعری بیاید درباره سپردههای مردم در مؤسسات اعتباری که مدتی قبل مسألهساز شد، شعر بگوید جناحی میشود؟
بله.
نباید بگوید؟
نه؛ باید بنیادیتر بگوید. بنیاد این مسأله بر این است که نظام مدیریتی ما، تصمیمگیرنده ما به جای اینکه قانونی عمل کند، رفاقتی عملکرده است.
الآن به این هم اعتراض کنید باز هم از نظر شما سیاسی میشود!
اشکال ندارد باید بنیادهایش را بگوید، وقتی بنیادهایش را بگوید آن وقت دعوای این جناح و آن جناح نیست. هر جناحی آمد این کار را کرد، هر جناحی آمد برای اینکه وزیر انتخاب کند دید اطرافش و دوستانش چه کسانی هستند و برایش مهم نبود چه کسی شایسته است، هر جناحی آمد تمام بازماندههای آن جناح را بیرون ریخت بدون اینکه توجه کند کدام شایسته هستند و کدام شایسته نیستند! همین که برای جناح من نیست مجرم است. هر نمایندهای که آمد برای تمام کسانی که در ستادهای انتخاباتی او کار میکردند، توصیهنامه نوشت که به او کار بدهند. پس شاعر باید بنیانها را بگوید، بنیانهای مشترک، عیبهای مشترک بین آنهاست، چون آنها هستند که دارند به انقلاب لطمه وارد میکنند، این جناح و آن جناح نیست. من یکبار یک چیزی گفتم، هیچکس حاضر نشد چاپ کند، گفتم مگر ما نمیگوییم در شرایط اقتصاد مقاومتی هستیم، مگر نمیگوییم در شرایط محاصره هستیم، تمام حقوقهای بزرگ را قطع کنید، یارانهها را قطع کنید، نه یارانه مردم را، مثلاً اینکه من مدیرکل هستم باید راننده و ماشین اختصاصی داشته باشم؟ این برای دولت هزینه ایجاد میکند، یک ماشین دولتی باید زیر پای من باشد! شما یک حداقل حقوقی بنا کردید، گفتید با این حداقل حقوق از نظر علمی میشود یک خانواده را اداره کرد، عیب ندارد بگویید مدیران میتوانند ۱۰ برابر این بگیرند، نه هزار برابر حداقل حقوق، مدیری که این کار را نمیکند یعنی حاضر نیست با حقوق ۴، ۵ میلیون زندگی کند، مگر او مدیر انقلابی نیست؟! اصلاً خود این معیار گزینش است، میگویم من مدیر انقلابی هستم و برای نظام اسلامی دارم کار میکنم، آن هم در شرایط محاصره اقتصادی نه در شرایط عادی، بعد طرف میگوید من ۴۰ میلیون بیشتر نمیگرفتم! بعد رفتند پشت سر من حرف زدند! یعنی احساس مظلومیت میکند از اینکه ۴۰ میلیون میگیرد! این جناح و آن جناح هم ندارد و دو طرف هم ندارد، اگر ندهید نمیآید، اگر بگویید حقوق تو پنج میلیون است نمیآید! برای اینکه اینها انقلابی نیستند، یکی از معانیاش هم همین است دیگر.
الآن شاعر در مورد همین مسائل شعر بگوید به او هجمه میشود؟
باید بگوید و به جانش بخرد، مگر عهدش با این دستگاه و آن دستگاه است؟!
مثلاً ماجرای شعرخوانی آقای میثم مطیعی در عیدفطر که شاعرانش آقای سیار و عرفانپور و وحیدزاده بودند. آن شعر خیلی جنجالی شد و گفتند سیاسی است، با اینکه خیلی مسائل عمیقی را مطرح کرده بود. دیدید که چه جنجالی شد و چه اتفاقی افتاد! اینجا شاعر چه باید بکند؟
به خاطر تریبونش بود. اگر آن را همینطوری منتشر میکردند، اینطوری نمیشد. دعوا این بود.
به نظر شما شعر خوبی بود؟
به هر حال از نظر شعری شاید بگوییم شعرِ خیلی متمایزی نبود، ولی حرفهای خوبی را گفت؛ اما مسأله این است که مگر تریبون عید فطر برای این کار است؟
کاری به آن نداریم!
دعوا سر آن شد.
شعر را باید جایی بخوانید که تأثیر داشته باشد.
بله. من صبح آمدم نماز عید با هر طیف فکری، در عید فطر چه میکنند؟ بگویم سلام آقای وزیر نامرد عجب حقوقهایی میگیری! این درست است؟ در عید آدمها به هم تبریک میگویند و روبوسی میکنند، نشاندهنده وحدت جامعه اسلامی است، من انتقاد هم دارم، مثلاً چرا پسر من را از دانشگاه اخراج کردید، اما این موضوع را آنجا مطرح میکنم؟ پشت تریبون میگویم؟ دعوا سر تریبون بود.
الآن شما وضع شعر اعتراض و شعر انقلابی را چگونه میبینید؟ شاعران چقدر توانستند در این زمینه فعالیت کنند؟
من به چه اعتراض دارم؟ ما الآن یک نظام اقتصادی و اداری داریم، متأسفانه در نظام اقتصادی و اداری ما خیلی ناهنجاریهای وحشتناکی وجود دارد، یعنی شما برخی کارها را بدون رشوه دادن نمیتوانید پیش ببرید، یعنی قاعده شده و استثنا هم نیست، حتی در بعضی از جاها من دیدم در محاسبات اولیه میآورند، یعنی اینقدر باید به فلان مأمور بدهید که این را امضا کند. در نظام اقتصادی و اداری ما شما نمیتوانید یک شغلی پیدا کنید بدون اینکه ارتباط داشته باشید، این نظام آیا همان نظامی است که ما از آن دفاع میکنیم؟ نه! من صددرصد با این نظام مخالفم، من از کدام نظام دفاع میکنم؟
از آن نظامی که آمده و گفته من میخواهم تفکر دینی را، تفکر شیعی را، تفکر عدالتطلبانه را پیاده بکنم، در راه آن بهترین بچههای ما شهید شدند، جانباز شدند و بعد باید ببینید در چه شرایطی دارند زندگی میکنند! آن نظام است، اینکه نظام نیست؛ ولی الآن این مسلط است و میگوید من همان هستم، میگوید اگر تو به رشوهخواری من اعتراض کردی یعنی به تقدس شهید اعتراض کردی، من به تقدس شهید اعتراض ندارم؛ اما به این اعتراض دارم که یک خانم خدمتکار آمده راهپلههای مجتمع ما را تمیز کند، خانم من رفته با او صحبت کند او شروع به گریه کردن کرده و گفته شوهر من جانباز است،
ولی اینقدر به او پول نمیدهند که زندگی ما تأمین شود که من باید بیایم راهپله خانه مردم را تمیز کنم! من به این اعتراض دارم. همان نظامی که اجازه نمیدهد رفیق شاعر ما که برادر دو شهید است منزلی داشته باشد، جایی که به او یک آپارتمان قسطی داده بودند سه قسط آن عقب افتاده بود، کارمندان بنیاد شهید آمده بودند، داشتند اثاث او را از پنجره به بیرون پرتاب میکردند! بله من به این نظام معترضم.
آقای جعفریان یک شعر گفت که رهبری گفت بزنید سردر بنیاد شهید.
بله. جالب است آنها این کار را کرده بودند و گفت خودشان بنر کردند و بالای سردرشان زدند. عرض من این است بسیاری از آدمهایی که به هیچ چیزی، نه به نظام، نه به انقلاب نه حتی به دین اعتقاد ندارند، بخشی از همان نظام اقتصادی و اداریاند که سوءاستفاده میکنند، میرود فلان زمین را ثبت میکند، در کوهها هتل میسازد، که صدایشان هم درنمیآید، لذت هم میبرد، چون دارد میخورد دیگر، یعنی بالای کوههای شهر تهران آنقدر شهرک ساختند که یکبار آقا خودشان صراحتاً گفت، گفت دیگر کوهها را نسازید! میروند هتلی را که بالای کوه ساختند خراب میکنند چون آقا دستور داده. سه چهار ماه بعد دوباره همان را میسازند! اینکه نظام انقلابی نیست، درست است نظام موجود است ولی انقلابی نیست، این دارد کار ضدانقلابی میکند.
و قطعاً شاعر باید اینجا وسط بیاید.
بله باید اعتراض کند، اما نباید بنشیند ببیند حالا حساسیتهای این جناح چیست؛ حساسیتهای آن جناح چیست، من طوری بگویم که دل آنها به دست بیاید یک حالی هم به من بدهند، این دیگر به نفع انقلاب نیست، بازی کردن با یکی از طرفهاست، یعنی به نفع آبی علیه قرمز میگویم تا آبیها یک چیزی به من بدهند، نه؛ من میگویم، شما اگر آبی یا قرمز هستید نباید به من فحش بدهید.
پس شاعر معترض اینجا نباید خیلی انتظار داشته باشد که او را تحویل بگیرند؟
بله دیگر اذیت میشود.
درحالی که باید برعکس باشد!
نه! برای اینکه کسی که سرمنشأ قدرت را بین سیاست تقسیم کرده، فکر کرده سرمنشأ قدرت است در حالی که سرمنشأ قدرت سیاست نیست، ملت هستند، به خدا سرمنشأ قدرت ملت هستند حتی سلاح نیست، اگر سلاح بود باید الان صدام اینجا بود، اگر سیاست بود الان باید آمریکا سوارِ کولِ ما بود.
پس باید برای مردم شعر بگوید؟
بله باید طرف مردم را بگیرد، چه کسی این جنگ را پیش برد؟ مردم و تا حالا هم صبوری کردهاند، کسی که زمینهای ملی و کوه را پنهانی سند میزند به نام خودش، اگر دشمن هم به او چیزی بدهد میرود طرف او چون او دنیاطلب است و نیامده برای فداکاری.
با این حساب چشمانداز این جریان را چگونه میبینید؟ پس طبق بحث ما سرمنشأ شعر انقلاب و شعر مذهبی و جریان اعتراض یکی است؟
بله؛ برای اینکه درواقع تعهدش را نسبت به دین و ارزشهای دینی حفظ کرده است، نه ارزشهای این جناح و آن جناح.
شما چشمانداز آن را با توجه به وضع موجود چگونه میبینید؟
به نظر من چون مسأله مبتلابه ماست، فقط یک مسأله ذهنی نیست که بگوییم حالا ۲۲ بهمنی میشود یا هفته دفاع مقدس میشود یادش بیفتیم، مثلاً برای دوست جانباز من که یک پا ندارد و ۹سال هم اسیر بوده، مسأله انقلاب و دفاع مقدس مسأله هر روز است، هربار که میخواهد نماز بخواند، هر بار که میخواهد راه برود، برای جانباز شیمیایی مسأله هر لحظه و هر نفس اوست، هر نفسی که میکشد با سوز میکشد. بنابراین این چون مسألهای است که مسأله مبتلابه ماست و ما در زندگی و معاملات روزمرهمان، در نسبتها و دوستیها و دشمنیهایمان با آن درگیر هستیم، بنابراین این شعر پا به پای این خواهد بود چه کسی سفارش بدهد و چه کسی سفارش ندهد، چه کنگره برگزار بشود، چه برگزار نشود، چون ما با تبعات این راه مواجه هستیم، ما یک چیزی گفتیم، من وقتی میروم خارج از کشور کاری ندارند که من اصلاحطلب هستم یا اصولگرا، چپ هستم یا راست هستم، من ایرانی انقلابی هستم، با آن نگاه به من نگاه میکنند. هم مردم جهان توقعاتی از ما به عنوان نیروی انقلابی دارند و هم طبعاً مستکبران و سلطهجویان محدودیتهایی علیه ما اِعمال میکنند، چون ما را با آن چشم نگاه میکنند و برای آنها هم تفاوتی ندارد ما از کدام جناح باشیم، تحریمها و محدودیتهایی برای ما قائل هستند. بنابراین من بهعنوان یک ایرانی دارم با این زندگی میکنم، خیلی سادهلوحانه است که در حد منافع این جناح و آن جناح ببینیم، مسأله انقلاب خیلی بیشتر و بزرگتر از این است و بنابراین این شعر آینده خواهد داشت؛ اما آیندهاش برای کارهای بیخودی که روابطعمومیها انجام میدهند و کارهای موقتی که این کنگره و آن کنگره انجام میدهد، در این حد نیست، خیلی گستردهتر از اینهاست، چون یک چیز فانتزی نیست، مثلاً به تقویم نگاه کنیم سه روز به فلان مناسبت مانده یک چیزی سرهم کنیم! اینطوری نیست با تمام هستی ما نسبت دارد. ما یک کاری کردیم که یک بهای سنگینی هم بابت آن پرداختیم، یعنی بهترین بچههای ما، دوستان و همکلاسیهای ما، بچهمحلیهای ما، استادان ما سر این مسأله جانشان را دادند، زندگی و جوانیشان را دادند، سلامتشان را دادند، بعد حالا به این حد برسیم که بگوییم حالا خوب شد دیگر، یک سفرهای پهن شده و من هم که ۴۰ میلیون بیشتر نمیگرفتم!
*صبح نو